جدول جو
جدول جو

معنی هم قوه - جستجوی لغت در جدول جو

هم قوه
هاوند نیرو همنیرو همروز
تصویری از هم قوه
تصویر هم قوه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم قوم
تصویر هم قوم
خویشاوند، همتیره دو یا چندکس که ازیک قوم هستند هم قبیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قول
تصویر هم قول
همداستان همزبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم رون
تصویر هم رون
هم جهت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم جوش
تصویر هم جوش
آلیاژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم بود
تصویر هم بود
جامعه، انجمن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم گروه
تصویر هم گروه
اکیپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم سود
تصویر هم سود
مشترک المنافع، شریک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم دوش
تصویر هم دوش
هم قدم، همسر، برابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم نوع
تصویر هم نوع
افراد بشر نسبت به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم چله
تصویر هم چله
دو یا چند تن که با هم چله بگیرندبرای مثال چون نداری دانه ای را حوصله / چون تو با سیمرغ باشی هم چله؟ (عطار - ۲۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم دوره
تصویر هم دوره
هم زمان، هم عصر، هم روزگار، معاصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم گروه
تصویر هم گروه
دو یا چند تن که از یک گروه و دسته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم قدر
تصویر هم قدر
معادل و برابر در قدر، مرتبه، قیمت و ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم یوغ
تصویر هم یوغ
گاوی که با گاو دیگر بر یک یوغ بسته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم قدم
تصویر هم قدم
دو یا چند تن که با هم راه بروند، همگام، همراه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم غصه
تصویر هم غصه
دو یا چند تن که با هم در غم و اندوهی شریک باشند، دو نفر که غم مشترکی دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم قسم
تصویر هم قسم
کسی که با دیگری عهد و پیمان بسته و سوگند خورده، هم سوگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لا قوه
تصویر لا قوه
لا قوت در فارسی: ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هر قلوه
تصویر هر قلوه
بنگرید به قلوس
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که باهم راهی را طی کنند هم سفر، متفق متحد، باتفاق (درطی طریق) : مولانا صاعد همراه جماعت مذکور آمده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دوش
تصویر هم دوش
هم قدم، هم عنان، برابر، همسر، یار، رفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دوره
تصویر هم دوره
هم عصر، هم زمان، هم دورک
فرهنگ لغت هوشیار
صوفیانی که با هم چله گیرند، مصاحب همنشین: چون نداری دانه ای را حوصله چون تو باسیمرغ بای هم چله ک (منطق الطیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم جثه
تصویر هم جثه
همتن
فرهنگ لغت هوشیار
همصدا، دو چیز که صدایشان هم آهنگ و به موازات یکدیگر بر آید، یا دو کس که با یکدیگر آواز خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
هم کلک، دو یا چند نویسنده که به یک نوع نویسندگی (مقاله نویسی داستان نویسی و غیره) اشتغال دارند، مفتش، منشیان یک اداره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قسم
تصویر هم قسم
هم عهد، هم پیمان، دو تن که با یکدیگر بر سرکاری سوگند خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قریه
تصویر هم قریه
همروستا دو یا چند تن که دریک قریه سکونت دارند
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که با هم راه روند، همگام، همراه، هم سفر، خدمتگار، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قدر
تصویر هم قدر
همسنگ، همپایه، همزور در کشتی و زورخانه، هم قوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قدح
تصویر هم قدح
همپیاله هم پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
همدرد دو یا چند کس که بیک غصه و اندوه مبتلی باشند همدرد: همه هم حالت و هم غصه و همدردمنید پاسخ حال من آراسته تر باز دهید، (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم سکه
تصویر هم سکه
هم ارزش، برابر، همتراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نوع
تصویر هم نوع
همجنس، هم صنف، هم سنخ
فرهنگ لغت هوشیار